آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار

41

چند روز پیش توی محل کار خواهرم یکی از اشناهای قدیمی که تو محل کار قبلیم باهاش اشنا شدم   رو دیدم.ایشون مدیر مدرسه هستند.وسط حرفامون، دیدم سنگ مفته گنجشکم مفت، بهش گفتم اقای لطفی منو چقدر قبول داریی؟؟ هاج و واج داشت نگام میکرد که منظور من چیه؟ منتظرحرف زدنش نموندم.بهش گفتم دنبال ضامن می گردم.میتونید بیاید ضامن من بشید.خیلی راحت گفت آره.بعد فکر کردم تو رودرواسی مونده باشه.بهش گفتم اگه بهم بگید ضامنت نمیشم اصلا ناراحت نمیشم.خوب فکراتون رو بکنید و بعد بهم بگید.بالاخره زمونه ای شده که ادم نمیتونه به هر کی اعتماد کنه.گفت نه اگه نخواستم که راحت بهت میگم نه!!! اقا من نزدیک به 10 بار بهش گفتم اگه نمیخوای ضامن بشی تو رودرواسی نمونیا،من ناراحت نمیشم .از من اصرارا از ایشون انکار.خلاصه شمارشو گرفتم و قرارگذاشتیم برای پنج شنبه که امروز باشه. 

 

به عزیز گفتم امروز چند ساعت مرخصی بگیر و اینو ببر.بعد خودمم بهش زنگ زدم که قرارمون رو یادآوری کنم.گوشی رو جواب نداد.فکر کردم شاید شماره ام رو نمیشناسه و از ترس زنش جواب نمیده.بهش اس دادم که من فلانی ام و میخواستم قرار فردا رو با هم هماهنگ کنیم. که باز جواب نداد. 

 

صبحیه که از خواب پا شدم دوباره بهش زنگ زدم و همچنان جواب نداد.منم دیگه بیخیال شدم و اومدم سر کار.عزیزم همون صبح رفت سرکارش.بعد یارو اس ام اس داد که"سلام.من رفتم بانک.گفتن نمیتونی ضامن بشی.چون تعداد وام هایی که ضمانت کردی زیاده".  

این اس ام اس قبل از ساعت 7.5 بود.یعنی قبل از باز شدن بانک ها.یعنی باید من باور کنم که این بخاطر کار ما جلو جلو خودش رفته از بانک پرسیده (مثلا دیروز پریروز رفته) و بانک بهش گفته نمیشه.خوب معلومه که این مدلیش رو باور نمیکنم و تنها چیزی که برام محتمل تر هست اینه که ایشون منو دو دره کرده. 

 

بعد خیلی عصبانی بودم از کارش.رسیدم به محل کارم ویه اس دادم به عزیز با این مضمون:سلام.ضامن نشد.احمق فکر کرده من خرم.هنوز بانک ها باز نشده میگه رفتم قبولم نکردند.متنفرم از ادمهایی که فکر نکرده حرف میزنند.همون روز صدبار بهش گفتم اگر نمیخوای بهم بگو.تو رودرواسی نمونی: اخرشم میخواستم بنویسم احمق بیشعور.که دیگه در شان خودم ندیدم اینهمه فحش سر صبحی بدم . حال خودم و عزیز رو خراب کنم. 

 

حالا اگه گفتید خانوم شیرزادتون چکار کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

.بله اس ام اس رو اشتباهی به همون اقای لطفی (ضامنه) فرستادم. 

گزارش ارسالش رو که رو صفحه گوشی دیدم نوشته بود"تایید ارسال.اقای لطفی" 

به عزیز زنگ زدم و سوتی رو گفتم.عزیز که خانوم شیرزادش رو به مراتب بهتر از شما میشناخت همون اول حدس زد اس ام اسه رو ارسال کردم به یارو.خنده اش گرفته بود. بهم گفت خودتو ناراحت نکن.حقش بوده سرکارت گذاشته.ارزش نداره.منم فکر کردم گفتم خوب ادم زیاد ارزشمندی نبود.مهم نیست.بالاخره من میخواستم این حرفها رو به خودش بگم.حالا رسیده دیگ فقط با یه کلمه اضافیه احمق!!! 

اقای لطفی: (با لحن هومن برق تو دزد و پلیس بخونید) ممنونم که موجبات خنده و مسرت ما رو در این اول صبحی فراهم نمودید

نظرات 12 + ارسال نظر
Arus Aban چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 10:57 http://man-va-eshgham.blogfa.com

آخرشی ینی
خوب کردی گفتی بزار بدونه که می فهمی داره دورت میزنه
تازه حقش هم بود همون کلمه احمق حتا!!

دیروز به عزیز میگم رفتم کلاس خیاطی بجای اینکه خطه رو محدب بکشم مقعر کشیدم.اونم میگه خانوم شیرزادی دیگه، چکار میشه کرد

یک ذهن پریشان یکشنبه 15 تیر 1393 ساعت 21:33

هی وای من .
بهت هیچ جوابی نداد ؟ احتمالا با خودش فکر کرده که عمدا براش فرستادی .

نه.فکر نکنم این فکرو بکنه اما اگه فکر کنه عمدی هم بوده برام اصلا مهم نیست .شخصیتش زیاد ارزش احترام گذاشتن نداره...ولی من تصمیم گرفتم اگر از این به بعد دیدمش باهاش سرسنگین باشم..اخه این دیوونه یه سوتیه گنده پیش من داره.

سوری یکشنبه 15 تیر 1393 ساعت 18:39 http://www.jidman8989.blogsky.com

وااای آنه...یعنی این آخر سوتی بود.
ولی حقش بود در هر صورت باید بهش میگفتی این چیزارو البته بدون اون کلمه(احمق)
واقعا که.اگه نمیخواست خب همون موقع میگفت.

درکل اصلا ناراحت نیستم.شخصیت ارزشمندی نداشت.بنظرم تنها حسنش کارمند بودنش هست

گیل ناز یکشنبه 15 تیر 1393 ساعت 04:11

چرا فهمید،به روم نیاورد ولی خیلی برام سنگین تموم شد یکمم عصبانی شد

عجب برادر با جنبه ای به روت نیاورده...

عاطفه شنبه 14 تیر 1393 ساعت 09:11 http://ruzneveshteatti.blogfa.com/http://

هه هه هه
امان از دست تو آنه
منم خدای این سوتیها هستم .
تا دلت بخواد اس اشتباهی فرستادم دقیقا به کسی میفرستیم نا خودآگاه که داریم توی اون اس ام اس غیبتشو میکنیم. خیلی بده کل بدن آدم یخ میشه

عزیز بعد از این جریان کلا منو صدا میزنه: خانوم شیرزاد!!!!!...چون داریم بهش فکر میکنیم ناخوداگاه میریم رو اسم ذخیره شده اون و اس برای اون ارسال میشه....

گیل ناز شنبه 14 تیر 1393 ساعت 04:33

وااای چه سوتی گنده ای...اشکال نداره منم یه بار همچین سوتی دادم اس دوس پسرم و دادم به داداشم اسمشم توش بود!

واااااای.خدای من.اونوقت چکار کردی.داداشت نفهمید قضیه رو

بولوت جمعه 13 تیر 1393 ساعت 00:06 http://maryamak.blogfa.com/

خوبه آدم این جوری وقتا فکری که کرده رو به طرف مقابل بگه.
البته نه اینجوری.

درنظر داشتم که یه روز بهش بگم اما بقول تو نه اینجوری.دلم میخواست بهش بگم خوب نیست ادم به یک نفر امید بده بعد امیدش رو نا امید کنه....فکر میکنم همون یک کلمه "احمق" اضافی بوده

گلشن پنج‌شنبه 12 تیر 1393 ساعت 19:20


من بودم خیلی ناراحت میشدم و خجالت میکشیدم ولی به نظر من روش تو درسته مهم نیست که اشتباه فرستادی

اولش منگ بودم.همچین که عزیز گفت حقشه منم دیگه ناراحت نشدم.دلیل عمده ناراحت نشدنم هم این بود که زیاد عزت نفسش زیاد نیست یارو...قبلا تو محل کار قبلیم میدیدم زیاد محترمانه باهاش برخورد نمیکنند و اینم ناراحت نمیشه

نادم پنج‌شنبه 12 تیر 1393 ساعت 16:44 http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه

ممنون.لطف دارید شما.اما شابد ادم ها شبیه بلاگشون نباشند...منم تلاش میکنم که یه قلب صاف داشته باشم.

دومانلی آدا پنج‌شنبه 12 تیر 1393 ساعت 12:38 http://dumanliada.blogfa.com

واااای عجب سوتی ای بوده!!
خوب شاید روز قبلش پرسیده از بانک اشاره نکرده که الان از بانک پرسیدم

نه.کدوم ضامنی جلو جلو میره کارهای یکی دیگه رو انجام بده.احتمالش یک از هزار هم شاید نباشه.بعدشم گفته بود پنج شنبه چون خودم چند تا بانک کار دارم کار شما رو هم پنجشنبه انجام میدم.

زهرا پنج‌شنبه 12 تیر 1393 ساعت 12:30 http://www.manamzahra.blogfa.com

وااااااااااای آنه کلی خندیدم . ولی واقعا حقش بود جوابشو بدی. امان از این وامها و ضامنها . آدم دق میکنه تا یه وام بگیره.

راست میگی زهرا.پدر ادم درمیاد.هرچی ضامن میبری قبول نمیکنند.انقدر که اینا سر ضامن سخت گیری میکنند یه پدر سر خواستگار دخترش سخت گیری نمیکنه

فرشته پنج‌شنبه 12 تیر 1393 ساعت 11:57 http://hamnafasam6704.blogfa.com

سلام خانومی
نماز روزت قبول باشه
حقش بوووووود دیگه یادش بمونه اگه نمیخاد همون اولش بگه نه
ولی سوتیه جالبی بود
الان آقای لطفی هنگ کرده

نماز روزه شما هم قبول.حقش بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد