آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار

75-خنده

امروز صبح جلوی اینه وایساده بودم مقنعمو میپوشیدم.عزیزم تو اتاق اونطرف تر بود.بهش میگم عزیز تو این نقطه از اتاق که وایمیستم پوستم تو اینه انقدر خوبه که کلی ذوق میکنم.عزیز یه لبخند طولانی بهم زد.بهش گفتم مسخرم میکنی؟؟؟؟ واس چی میخندی؟؟؟ میگه نه بخدا مسخره چیه.میگم پس واس چی خندیدی.خنده نداشت که.میگم اخه ذوق میکنم از اینکه میبینم خوشحالی....


چند شب پیش خواب میدیدم با خواهر 2 تو خیابون هستیم.بعد یه تخته هست که رو 4 تا تایر کوچولو گذاشته شده.من و خواهرم خوابیدیم رو تخته ها و یه پامون رو از کنارش گذاشتیم رو زمین . بعد با زدن پا رو زمین،چرخهای این تخته میچرخه و ما حرکت میکنیم.کلی هم از این کارمون میخندیدیم.انقدر تو خواب خندیده بودیم که یهو بیدار شدم.یادم به کارمون تو خواب افتاد.یهو بی اختیار زدم زیر خنده.ساعت چنده؟ حدود 3 نصفه شب...طفلکم عزیز با استرس از خواب بیدار شد که چی شده؟ کجات درد میکنه.اصلا مونده بودم حالا بخندیدنم ادامه بدم یا خودمو بزنم به مریضی.یکمم طول کشید که  تصمیم بگیرم و به عزیز بگم هیچی دارم میخندم...

فردا صبحش بهش گفتم میتونی از الان به فکر یه تیمارستان باشی!!!!!!!

شبش هم رفتیم خونه مادرم.برای خواهرم تعریف می کردم و میخندیدم.عزیز به خواهرم میگه شما خواهرتون رو به من انداختید!!!!


دو هفته پیش که اتاق وانباری رو خونه تکونی میکردیم.قاطی وسایل دوران دانشگاهم، یه لوح پیدا کردم به برادرشوهرم میگم منو دست کم نگیر من تو مسبقه ورزشی نفر اول شدم.عزیزم وسط شلوغی وسیله ها نشسته و با خنده حرفامو گوش میده.لوحم رو دادم دستش.خانم زیبا زیبایی شما........نفر اول در مسابقه خنده..............

بله من توانایی بی وقفه خندیدن اونم به مدت طولانی دارم.!!!!


برا سیسمونی خریدن ذوق دارم.هنوز نرفتم.انشاله که جور بشه قبل از عید بریم.