آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار

باز هم شکر

از اول سال هیچ بارندگی نداشتیم.شاید فقط یکبار.نگران تابستون بودم.روزهای گرمش.نگران خشکسالی .نگران اینکه بازهم امسال سال فراوانی نیست.سال نعمت نیست .برای همه، برای من.همه ی پاییز از صمیم قلب دلم میخواست برف بباره بارون بیاد.واین برفها بی سابقه بودند حداقل توی 15 سال اخیر.ومن خیلی خوشحالم.میرم توخیابون.برف بشدت میباره.سینوزیت دارم اما بازم دلم میخواد برم توی برف خیابون گردی.حتی تنهایی به بهانه کادو خریدن برای دختر یه اشنا.برای تولدش.انگار این شهر رو  من اولین باره میبینم.ذوق میکنم از دیدن شهر.لذت میبرم از این هوا واز این برف واز این پیاده روی واز این حس سبکی.خدارو شکر میکنم که به من زندگی داده.به من نعمت زندگی کردن داده که بتونم این لحظه ها رو هم درک کنم. 

خدایا ازت خیلی ممنونم.خیلی  

صبح پامیشم همه جا سفیدپوش شده.جای خوب قضیه اینه که جاده ها بسته هست ونه من میتونم برم سرکار ونه عزیز.موهامو با حوصله برس میزنم.ارایش میکنم.ظرفای دیشبو میشورم .یه صبحانه مفصل اماده میکنم ومیام تو اتاق خواب.عزیز بیدار نشد.دوست داشت بخوابه.تنهایی صبحانمو میخورم .بعدش عزیز بیدار میشه وصبحانه میخوره ولباس میپوشیم بریم بیرون.دلم میخواد تو این برفها راه برم.دست عزیزو بگیرم وپرواز کنم .به عزیز میگم تا سرویس شرکت بیاد بیا تا اخر این خیابون رو بریم.تا عزیز میخواد تصمیم بگیره سرویس شرکت جلوی پام ترمز میکنه ومن باید برم.به عزیز میگم حیف شد باید زودتر از خونه میومدیم بیرون .بهش نگاه میکنم وبه این فکر میکنم الان دیگه تو خیابون نمیتونم ببوسمش .ازش خداحافظی میکنم ومیام شرکت.پنجره اتاقمو باز میکنم.افتاب پرنور اومده بالا و برفها داره اب میشه.هوا عالیه عالیه.اب از خیابون راه افتاده.به خدا میگم ممنون که منو زنده نگه داشتی تا به اینجا برسم .ممنون که این زندگی وعزیز رو به من دادی.من خوشبختم وخوشبختیم کامله .من دیگه چیزی نمیخوام وکمبود هیچ چیزی روحمو خراب نمیکنه چون مهم نیست.مهم اینه که زنده ام وعزیزم رو دارم.خدایا شکرت. 

خدایا به همه بنده هات کمک کن .به همه وبه خانواده من ومن وعزیز.الهی به امید تو

نظرات 9 + ارسال نظر
عروس آبان سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 16:19 http://man-va-eshgham.blogfa.com

کدوم شهری؟
کلی برف بازی می کردین سر کار نمی رفتین

اصفهانیم...هیچ کدوم مرخصی نگرفته بودیم

یک ذهن پریشان دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 15:37 http://1zehneparishan.blogfa.com

خوشی هات همیشه پایدار بانو

ممنونم عزیزم.وهمینطور شما.خصوصا با وجود این تاج سر جناب پسردایی خان

دومانلی آدا دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 14:01 http://dumanliada.blogfa.com

واااااااااای چه قالبِ خوش آب و رنگی... حس خیلی خوبی به آدم میده...
رو قالب قبلیت اصلا اجازه ثبت نظر نمیداد!
چه خوب که این حس و حال خوب داری... انرژی مثبتت به منم سرایت کرد

خیلی ممنون عزیزم.دومانلی ادا حس خیلی خوبی بهم میدی

خانــومـچــــه دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 12:36 http://86fae91.blogfa.com

اون تیک حفظ مشخصات رو بزن تا همیشه ادرستم بمونه
21 سالمه

چشم بانو.یادم میره.اما چه کم سنی.فکر میکردم بالای 25باشی.یهنی از 15سالگی عاشق همسرت شدی؟

خانــومـچــــه دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 12:34 http://86fae91.blogfa.com

عزیزم خودم میام جواب مینویسم

اخه نیست دقیقا عین همند.بی کم وکاست.فکر کردم کپی میشه

خانــومـچــــه دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 11:58 http://86fae91.blogfa.com

پاهام مدلش اینجوریه
کمرم نخ هم بشه باز پاهام تپل ترن
چه جالب

.چه وخوب. من پاهام لاغرن به نسبت بقیه اندامم.البته فقط رون پام وگرنه ساق پام خوب هست.جی جه جالب خانومچه؟کشک بادمجانه یا نظرم برای عکسات یا سوتفاهم عزیز کی هست

گلشن دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 11:50

میگیری نظرهامو ؟؟؟

اری عزیزم

گلشن دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 11:49

هر کاری میکنم نظر نمیتونم بذارم میگه کد امنیتی نادرسته

الان اومد عزیزم.ما یه غلطی کردیم گفتم قالبو عوض کنم تنوع بشه اقا یه سری نظرها نمیاد یه سری قایم موشک بازی میکنه اصلا معلوم نیست اقای بلاگ اسکای ما رسما اعلام ندامت میکنیم

آدم یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 21:06 http://33years2.blogfa.com

نوشتنم بهانه است
پیامم بهانه است
برای
یافتن حوایکه در پی آدم است

خیلی قشنگ بود.ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد