آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار

نامه من به همسرم

دیروز از اینجا که رفتم انقدر تو خیابون ها دور دور زدم تا بانک باز بشه از حسابم پول برداشتم ورفتم برای همسرم ساعت خریدم .امروز روز تولدش هست. 

بعدش رفتم چند تا بنگاه بعدشم رفتیم بقیه وسایلا رو بیاریم تا 11شب سرپا بودیم بدون اینکه شام بخوریم .خونه خواهرم شام خوردیم اومدم که بخوابم دیدم گوشیم نیست هر چی دنبال گوشی گشتم نبود.طفلک سعید خواب بود بیدارش کردم .بدکاری کردم .بد صداش زدم .یهو از خواب پرید.از دستش خیلی عصبانی بودم.خیلی اعصابم خورد بود.بد کاری کردم. 

بیدار شد طفلک کلی دنبال گوشیم رفت .من خوابیدم واون گشت اما پیدا نشد. 

گوشی شرکت بود .مهم بود که پیدا بشه

اگه اقای مهندس بفهمه حسابی اعصابش خورد میشه .صبح که پاشدم سعید گوشی وخط خودش رو داد به من.خودش الان بدون گوشی هست واز شرکتش هم دارند به خطش زنگ میزنند.یه خط و گوشی دیگه برداشت اما اون خاموشه هنوز.احتمالا هنوز شارژرشو پیدا نکرده. 

همسرفداکار من،تو همیشه از بهترین چیزهایی که داشتی به من دادی.میشه گفت همیشه بهترین چیزها رو اول برای من خواستی بعد برای خودت وبعد من بی رحم دیشب اونطور بیدارت کردم .عصبانیتمو سر تو خالی کردم. 

ازت معذرت میخوام. 

تو مرد خوبی هستی. 

میدونی تو برای من بی نظیری با همه بدی هات والبته خوبی هات   

نمیدونم این حرف رو بهت گفتم یا نه،بعضی وقت ها که نگاه به خواستگار های قبلی میکنم به خودم میگم من با هیچکدومشون به اندازه تو خوشبخت نمیشدم .  

بابت رفتار دیشبم ازت معذرت میخوام .لطفا فراموش کن  

ممنون  

اگه میخواستم نامه ای به همسرم بنویسم این متنش میشد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد