آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار

یه حس خوب

امروز صبح زودتر از بقیه روزها بیدار شدم ورفتم حموم دوش آب گرم گرفتم.بعدش اومدم جلوی بخاری لباسامو دونه دونه گرم کردم پوشیدم آی کیف داد آی کیف داد تو سرمای صبح.دیدم هنوز وقت دارم تا سرویس شرکت بیاد دنبالم .گفتم برم ظرفها رو بشورم اما بعدش تصمیمم عوض شد.آهنگ شاد گذاشتم ورقصیدم.حواسمم بود که صداش رو زیاد نکنم که همسایه ها بدخواب نشند کله سحری.این یکی دیگه کلی حال داد.یعنی انقد رقصم میومد.دلم میخواست بپرم بالا پایین همه انرژیمو تخلیه کنم.اصلا خیلی سبک شده بودم.بعدشم رفتم یک لیوان آب جعفری خوردم ویکم ارایش کردم  واومدم شرکت.خیلی سرحال وتازه بودم. 

از الان برای عید ذوق دارم.دلم میخواد چندکیلویی وزنم اضافه بشه .قراره خط چشم تاتو کنم وبرای پوست صورتم هم وقت دکتر دارم .دور لبم وزیر چشمم خط افتاده.زیاد نیست ولی میخوام جلوشو بگیرم. 

دلم میخواد تا عید کلی قیافم عوض بشه.تصمیم دارم امسال موهامو رنگ ومش کنم.ابروهامم شاید برم وتاتوی روشن بزنم .هنوز نرفتم پیش ارایشگره.میگن کارش خوبه.خداکنه خوب باشه. 

عزیز دیروز زودتر از من رفت خونه وبا بابام اینا رفته بودند جایی کار داشتند.شب ساعت 8 9 رسیدند.دلم براش یه ذره شده بود .اما دیگه نمیخواستم زنگ بزنم.اخه هرشب انقدر که زنگ میزدم کجایی حس بدی بهم دست میداد حس اینکه اویزون عزیز باشم یا دایم به پروپاش بپیچم .دیگه زنگ نزدم اما هی از این واون میپرسیدم پس چرا اینا نیومدند.عزیز که رسید رفتم جلو در به استقبالش.بهم گفت نباید یه زنگ میزدی بهم گفتم که خودم خودمو کنترل کردم که نزنم. 

بعدش یواشکی با لباش یه بوس برام فرستاد.یعنی من عاشق این مردم. 

دیروز دختر کوچولوی نگهبان شرکتمون یه غنچه رز آورد داد بهم.4تا از گلبرگ هاشو بازش کردم .تواولی نوشتم همسر عزیزم تو دومی نوشتم عشق اول وآخرم تو سومی نوشتم ...خوبم(اسم عزیز رو نوشتم) وتو آخری نوشتم دوستت دارم.با ذوق بردم گذاشتم رو اپن که عزیز ببینه. 

تا الان که عزیز ندیده اما امشب دیگه خودم میبرم نشونش میدم

نظرات 7 + ارسال نظر
آوا یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 15:38

مرسی که اومدی عزیزم..
امیدوارم روزای خوبی رو در کنار همسرت بگذرونی...

ممنون عزیزم.اوا باهات کلی حرف دارم یکم که اعصابت راحت شد میگم بهت

ببخشید ولی من اصلا با تتوی خط چشم موافق نیستم! جالب نمیشه. بعد هم یه موقعیت هایی هست که آدم نمی خواد یا اصلا نباید آرایش داشته باشه بعد می خوای با یه خط چشم همیشگی چی کار کنی؟!
من ابروهام کم پشته و همیشه مداد می کشم اما از تتو کردنش می ترسم! نگرانم خوب درنیاد اون وقت دیگه نمیشه کاریش کرد!!!

تاتوی موقت بزن بعدیکسال پاک میشه.برای خط چشم هم همینطور.میدونی بانو.من کلا چشم وابروم بور هست.بنظرم تاتو برای من مناسب هست چون از شر چشم های بیحال خلاص میشم.نهایتا موقت میزنم .بعدشم تاتو کمرنگ میشه

گلشن شنبه 9 آذر 1392 ساعت 13:53

میشه فقط یه عکس از ابروهات بذاری برام بخدا کلافه شدم از بس مداد دستمه ...منم مشکلم سر ابروهامه...راستی درد نداشت؟راستشو بگو ،خط چشم اگه نازک و تو پلک باشه خوشگل میشه ولی پهن نه چون ممکنه دمده بشه دیگه نمیشه کاریش کرد

یذار با عزیز صحبت کنم.اما عزیز کلا مخالف این کارها هست.اوایل حتی دلش نمیخواست وب داشته باشم...ابروهای من کم پشت وبیحالت بود.وچون سرکارم میرفتم میدونستم نمیتونم تیغ بزنم وهرروز مداد بکشم.رفتم تاتو کردم.یه مدل کاملا طبیعی.درد خیلی داشت ولی به الانش می ارزه.البته یه خانومی دیگه هم با من بود کمتر درد داشت.انگار درد برای من زیاد بود.درکل من نظرم مثبت هست.اگه انقدر دوست داری همسرت رو راضی کن.عزیز کلا کاری به این کارها نداره.برا خط چشمم فقط بهش گفتم میخوام برم.امیدوارم خوب دربیاد

فیونا شنبه 9 آذر 1392 ساعت 09:17 http://fionaa.blogfa.com

عزیزم ایشالا هر روز عاشق تر از دیروز باشین ، ایشالا که همیشه خوشبخت باشین

ممنونم وهمینطور شما

گلشن جمعه 8 آذر 1392 ساعت 19:20

دیدی بعضی اوقات آدم چقدر قر میاد تو کمرش؟
ابروهات کم پشته؟ابروهای من که خیلی کم پشته باید مداد بکشم هر چی هم به همسر میگم نمیذاره تاتو کنم میگه پشیمون میشی ابوهات اگه کم پشته تاتو کن ولی خط چشمو نزن

بله ابروهام کم پشته اما تاتو رو توی ابروهام نزدم تاج ابروم ودم ابروم رو تاتو کردم.چشم هامم دوست دارم بکنم.نگو نکن گلشن آخه چرا؟؟؟؟

[ بدون نام ] جمعه 8 آذر 1392 ساعت 19:15

آخی اون حرکتشو که واست یواشکی بوس فرستاده .....ایشالا هر روز زندگیت شادتر عزیزم...بیا سر بزن دوست داشتی تبادل لینک کنیم

ممنونم .به کجا بیام سربزنم بانو؟؟؟نه ادرس وبی ونه ایمیلی ونه اسمی

نازی پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 18:31

سلام عزیزم خوبی؟خوشحالم که خوشحالی.ممنون که اومدی.در کرد تینا هم دیگه حرفی نمیزنم بهش ولی خواستم بهش بفهمونم که من نبودم که بهش بدوبیراه گفته.فدات شم.مراقب خودت باش گلی

مرسی .به تو اصلا نمیاد بدوبیراه بگو باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد