چند شب پیش تو خونه نشسته بودیم، عزیز بهم گفت تو یه شیرزنی، هم بیرون کار میکنی هم تو خونه اونم با این وضعیتت....و کلی تعریف دیگه ازم کرد.منم لبخند به لب نگاهش میکردم...
یکی از بهترین سرگرمی های دوره بارداری برای من، دیدن حرکت های پسرکم هست.یعنی میشینم یه جا و به خودم نگاه میکنم و منتظر میشم که تکون بخوره و من نگاه کنم و ذوق کنم.یه شب نشسته بودیم تلویزیون میدیدم .من و عزیز عقب نشسته بودیم تکیه به دیوار داده بودیم و پاهامون رو دراز کرده بودیم.برادرشوهر جلوتر رو مبل دراز کشیده بود.وسط فیلم دیدن من حواسم رفت به کوچولوم و هی دست میکشیدم رو شکمم و دنبال حرکت هاش بودم.عزیز که متوجه شد،اروم دستشو گذاشت رو دلم.نگاش کردم تا نگام میکنه.بی صدا خندید.دستاشو گرفتم تو دستام و یه لبخند بهش زدم
سلام ان شاالله که دو ماه باقی مانده هم به سلامتی طی بشه ولی قول بده بعد از به دنیا امدن نی نی کماکان بنویسی وما رو بی خبر نذاری . واقعا ازدواج یک مساله ی مهم شده تعداد زیادی دختر خوب زیر 30 سال وبالای 30 سال هم اطراف من هست که ادم میدونه اینها همسران خوبی خواهند شد ولی ان چنان پسری هم سن وسالشون نیست اصلا تو این دوره همه چیز از روال طبیعی خودش خارج شده
انشاله که بتونم بیام.اره واقعا.کاش ادم کاری از دستش برمیومد
آخی چ عشقولی:
لحظات خوبتون مستدام
ممنون عزیز دلم.همینطور شما
حس نوشتن ندارم آنه..نوشتنم نمیاد
مثل اینکه این حس خیلی فراگیر شده....انشاله که هرجا هستی خوش باشی
سلام به آنه، شیر زن عزیز....
خیلی وقت بود نخونده بودمت ولی الان همه پستهای نخونده رو خوندم
لحظه هاتون پر از حس های قشنگ.
سلام به سوری ستاره سهیل.چطوری خانوم.خوبی؟ کجایی.چکار میکنی.نیستی اصلا
از قشنگترین حسهاست این حس!


تبریک میگم بهت
ممنون عزیزم