آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار

61

دیروز بعد از ظهر با عزیز رفتیم بازار و برای من مانتو خریدیم.با انتخاب عزیز.این اولین مانتویی بود که با انتخاب عزیز میخریدم.بعد موقع برگشتن، سوار تاکسی شدیم .تا مقصد برای عزیز از چیزی که دیده بودم و ناراحتم کرده بود حرف میزدم.نزدیکای رسیدنمون به عزیز گفتم انقدر ها هم بد نشده که ماشین رو فروختیم.اینجوری بجای اینکه تو بشینی پشت فرمون و من رو صندلی اینوری، من و تو کنار هم میشینیم و تو به هم حرفام با دقت گوش میدی و حواست بیشتر هست.عزیز خندید...اونم قبول داره که اصلا بد نشده که ماشین رو فروختیم.راستش خیلی بدعادت شده بودیم.تا سوپر مارکت خیابون پشتی رو هم با ماشین میرفتیم.الان پیاده دونفری میریم و من اینو بیشتر دوست دارم.


دیشب به عزیز گفتم قصد ندارم بعد از زایمان برگردم سرکارم.بهش گفتم به این فکر میکنم که ادم یکبار زندگی میکنه.میخوام جاهای دیگه رو هم امتحان کنم.ادامه تحصیل بدم و ارایشگری و خیاطی برم.(خیاطی رو بخاطر حال بد خودم رهاش کردم).بیشتر تمرکزم رو درس خوندن بود.اما عزیز گفت درس میخونی که تهش یه کار خوب پیدا کنی.خوب تو الان کارت خوبه و حقوقش هم خوب هست.دیگه چی میخوای. زیادم بد نمیگفت.تهش من با فوق لیسانس خیلی خوش شانس بودم تو دو تا دانشگاه دوتا درس بهم میدادند با ساعتی 5 6 هزار تومن.

حالا واقعا موندم.اگر کارم رو دوست نداشتم یا از حقوقم راضی نبودم حتما ولش میکردم اما الان حیفم میاد.نه توان این رو در خودم میبینم که با یه بچه 9 ماهه برگردم  سرکار و کار خونه رو هم انجام بدم.نه دلم میاد رهاش کنم و تا اخر عمر دنبال کار بدوم.اونایی که تو شهرهای بزرگ نیستند بهتر درک میکنند.پیدا کردن کار تو شهر کوچیک کم از شاخ غول شکستن نداره.چون به اندازه شهر بزرگ که کارخونه و شرکت تولیدی و وارداتی و واسطه که ندارند.


وزنم رسیده به 54 کیلو.خوشحالم.البته فکر کنم نصف بیشترش شده پهلو وشکم.جدیدا احساس میکنم شکمم به نسبت قبل بزرگتر شده.بعد با خودم فکر کردم شاید این بزرگ شدن بخاطر کوچولو باشه.درسته که خیلی کوچیکه الان و اندازه یه حبه انگوره.اما شاید با مخلفات دورش باعث شده من احساس کنم شکمم بزرگ شده.اما پهلوهام رو به وضوح متوجه میشم یه پرده چربی گرفته.نمیشه ادم وقتی داره چاق میشه، خودش به چربی ها بگه کجا جمع شید.خیلی دلم میخواست باریکی کمرم حفظ بشه.خوب البته یه پرده گوشت فعلی که نمیتونی زیاد باریکی کمرم رو تحت الشعاع قرار بده.


دیروز جواب سونو و ازمایشم رو بردم پیش دکتر.خدارو هزار مرتبه شکر بهم گفت مشکلی نداری و بچت هم سالم هست.روز اولی  جواب سونو رو خودم برای خودم با اینترنت ترجمه کردم  خیلی هم ترسیده بودم. بعدش با خودم گفتم میتونست بچه من جز هزاران بچه مریض باشه.میشد هزار اتفاق که فکرشم نمیکنی الان این جواب سونو بهت نشون بده اما نداد.خدا نخواست.میخواد که بچت سالم باشه.وتو هم مثل هزاران مادر دیگه که بچه سالم بدنیا میارند باشی.این لطف خداست.میتونه این کار رو بکنه اما نمیکنه.


خلاصه تو مطب که بودم از دکتر پرسیدم که مصرف لبنیاتم خیلی پایینه میتونه قرص یا مکمل بهم بده که دکتر بهم گفت تا 3 ماهگی هیچ قرص و دارویی نمیتونی بخوری...

با عزیز که قرارگذاشته بودیم  وقتی دیدمش  گفتم که دکتر چی گفت.مشکل اصلی من تو این دو ماه درد معده ام هست.که هر وقت مادرم میدیدتم بهم میگفت نرفتی دکتر؟ معده ام میسوزه و ضعف میکنه.یادم رفته بود بگم.اما کلسیم که مربروط به بچه میشد تو ذهنم مونده بود.به عزیز گفتم، عزیز الان این بچه 2 ماهشه من اونقدر ها هم که میگن حس مادری،هنوز نمیدونم چیه  اما ببین یه مادر حتی به بچه ای که بهش زیاد حس نداره چقدر حواسش هست.من اصلا یادم رفت درد معده خودم رو بگم تا برام قرص بنویسه. بعد که از مطب اومدم بیرون یادم افتاد.همه حواسم به این بود نکنه  بچه کمبود کلسیم پیدا کنه .بعد گریم میگرفت.به سختی این جمله ها رو میگفتم که عزیز متوجه لرزش صدام نشه و تو خیابون که رد میشدیم کسی نبینه اشکم پایین اومده.

خدایا بخاطر همه چیزهایی که به من دادی ازت ممنونم.من تافته جدابافته ای نبودم.روزی میتونستی خودم رو کر کور فلج قرار بدی اما ندادی واین لطفت به من بود.امروز میتونستی بچم رو مشکل دار کنی اما نکردی .ممنونم که انقدر مهربونی




نظرات 13 + ارسال نظر
دومانلی آدا چهارشنبه 2 مهر 1393 ساعت 17:36 http://dumanliada.blogfa.com

کامنت قبلی یادم رفت اسممو بزنم

[ بدون نام ] چهارشنبه 2 مهر 1393 ساعت 17:35

واااااااااااااااااییییییییییییییی آنههههههههههه مامان شدنت مبااااااارککککککککککککککک
به بغغغغغغغغل محکککککککم از راه دوووور برای مامان آنه

مرسی دومانلی جون.ممنون از تبریک. بوس برای شما

آفرین سه‌شنبه 1 مهر 1393 ساعت 20:32

مهلا سه‌شنبه 1 مهر 1393 ساعت 18:27 http://www.dokhtarkord27.blogfa.com

انه جان میتونی مرخصی بگیری؟

اگه شدنیه حتما مرخصی بگیر،بچه همیشه کم سن نمیمونه بزرگ میشه مشغول درس و مدرسه میشه تو خونه میمونی حوصلت سر میره کم کم تبدیل میشی به یه مامان غرغرو که چون بخاطر بچش تو خونه مونده و از لذت سر کار رفتن خودشو محروم کرده طلبکارشون میشیه و همه محبتتو گاها با منت گذاشتن زیر سوال میبری..
من تجربشو دارم، مامان منم نرفته البته عاشق من و برادرم هست و ولی من و برادرم همیشه چون بخاطر ما از کارش گذشته یه حس دین خیلی بیشتری بهش داریم و خودش هم خیلی پشیمونه خیلی..
بعدها بچه ها ازدواج میکنن دانشگاه میرن و خیلی سرگرم زندگیشون میشن این تویی که میمونی و کلی از ارزوهات..
اگر خواستی این کارو بکنی یادت باشه واسه دل خودت کردی بعدا اطرافیانتو مقصر ندونی چون هم اونا خیلی ناراحت میشن هم خودت..
به شخصه میگم اگه میشه مرخصی بدون حقوق واسه یک سال اول بگیری همین کارو بکن اما کارتو برای همیشه رها نکن..
وبنظر من یه مامان که حقوق داره خیلی مضیتها داره که شاید یه مامان خانه دار نداره اولیش هم اینه با حقوقت خیلی از خواسته های بچتو رفع میکنی دلت شاد میشه دل بچت هم شاد میشه..
البته مادر خانه دار هم ارامش خاصی به خونه میده که بچه هایی که مادرشون شاغله اون ارامش رو نمیچشن ..

خوب اون ارامشه که گفتی خیلی مهمه.همه ماها انقدر شبانه روز میدویم برای ارامش بیشتر.حتی همون پولم برای رفاه که تهش همون ارامش خاطر هست...

گلشن سه‌شنبه 1 مهر 1393 ساعت 10:34

سلام آنه عزیزم خوبی مامانی مهربون؟
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که نی نی سالمه
مانتوت هم مبارک به شادی بپوشیش گلم
من اگه بودم سر کار نمیرفتم چون خیلی از اطرایانم رو میبینم خونواده هایی که مادرا شاغل بودن بچه ها خیلی خوب از آب در نمیان حتی مادره معلمه و تا 12 بیشتر سر کار نیست بچه مخصوصا اوایل خیلی به مادر نیاز داره
مثلا تو میخوای سر کار بری به خاطر رفاه بچه ات ولی ممکنه رفاه رو داشته باشه اما اونی که خواستی نشه

سلام عزیزم.ممنون.شاید اینی که میگی درست باشه اما ادمی که همیشه بیرون از خونه سرکار بوده سخته واسش تو خونه نشستن اونم تا اخر عمر شاید

مهلا سه‌شنبه 1 مهر 1393 ساعت 10:05 http://www.dokhtarkord27.blogfa.com

سلام عزیزم خوبی؟؟ نی نی خوبه؟
این دختره چرا گوشاش این شکلیههههههه؟؟؟؟
مانتو نوت هم مبارک

سلام بانو.مرسی.فکر کنم طراحه خسته شده داده گوشاشو نی نیش کشیده!!!!! ممنون

ندا دوشنبه 31 شهریور 1393 ساعت 14:52 http://www.fery73.blogfa.com

خداروشکر ک بچت سالمه؟؟
این عکس دختره خوشگله؟؟ خیلی معمولیه ک!! شبیه مینی موی هاست.ی انیمیشنه!!

مرسی.ندا این معمولیه؟؟؟ به انیمیشن و اینا میخوره اما خوشگله به نظر من

عاطفه دوشنبه 31 شهریور 1393 ساعت 13:27

رنگ موی جدید مبارک

مرسی!!!!رنگ موی فعلی من خیلی با این تفاوت داره.

زهرا دوشنبه 31 شهریور 1393 ساعت 13:20 http://www.manamzahra.blogfa.com

سلااااام آنه جونم . خوشحاللم که بچت سالمه . خیلی دلم برات تنگ شده بود ولی درگیر تدارکات عروسیم . با خوندن آخر این پستت منم گریم گرفت. انشالله که تو و بچت همیشه سلامت و شاد باشین..

ممنون زهرا خوش قلب.انشاله که تو هم هرجا هستی شاد وسلامت باشی

خودم دوشنبه 31 شهریور 1393 ساعت 11:39

سلام مامان خانم خوبی عزیز شکر که هم خودت هم بچت هم شوهریت خوبین برا بعد زایمان خدا بزرگه یه جور میشه اما کارت از دست نده من تو شهر کوچیکم دنبال ودربه در کار خوب برا این کارم اندازه دنیا زحمت میکشم اما نه بیمه داره نه حقوق زیاد آرزومه یه کار داشته باشه نصف شما حقوق بگیرم تکلیفم مشخص باشه ..........
پست قبلیت خوندم با خودم گفتم یعنی میشه منم دو سال دیگه زندگیم ازاین رو به اون رو شده باشه یعنی میشه منم صاحب خونه وزندگی بشم ..........

ممنون عزیزم.انشاله که زندگیت خیلی زودتر از دو سال هم عوض میشه.دو سال وقت خیلی زیادیه.خیلی اتفاق ها میتونه بیفته.انشاله

رز دوشنبه 31 شهریور 1393 ساعت 00:36

سلام خانم بلا کی قالب وبت را عوض کردی ببین چه زود زود بهت سر میزنم قالب نو مبارک هر وقت میخونمت سعی میکنم چهرت رو تصور کنم اما الان با دیدن تصویر این دختر انه من هم شباهت زیادی به این دختر پیدا خواهد کرد البته به جز فرم گوشهایش

مرسی بانوی من..گوشهاش که بامزه بود.فکر کنم طراحش تو چرت،گوشهاش رو کشیده.اما این دختر خیلی زیباست.شاید انگشت شمار باشند که به زیبایی این عکس باشن.منم که قیافم معمولیه

گیل ناز یکشنبه 30 شهریور 1393 ساعت 17:31

خدا رو شکر که نی نیت صحیح و سالمه عزیزم بچه فقط یه سال اولش سخته بعد میتونی بزاری مهد ولی کارت رو از دست نده ماهمه کلی داریم زحمت میکشیم درس میخونیم یه کار مناسب پیدا کنیم تو که داریش خدا رو شکر خواهرتم هست میتونه کمک حالت باشه

ممنون عزیز من.دلم نمیاد بچه رو بذارم مهد.دلم میخواد خودم بالاسرش باشم.اگر فردا یه جایی از تربیتش ایراد داشت نگم اینو از مهد یاد گرفته.اما از کارکردنم خسته شدم.

رز یکشنبه 30 شهریور 1393 ساعت 12:08

سلام خوبی خوشحالم که وضعیت نی نی خوبه مانتوی نو مبارک منم هر وقت با همسرم میرم خرید به سلیقه ی او خرید میکنم حس خوبی بهم میده انصافا هم خوب انتخاب میکنه .انه جان الان فکرت رو درگیر تصمیم 16 ماه دیگه نکن انشاالله هر وقتی مرخصی زایمانت رو به پایان بود اون وقت شرایطت رو بسنج وانتخاب کن

اره.فکر کنم باید همین کار رو بکنم.تا 16 ماه دیگه خودم رو درگیر نکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد