آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار

59

سلام

دیروز رفتم سونوگرافی، کوچولوی من 7 هفته و 3 روزش هست با قد 12 میلیمیتر...توی جواب سونو نوشته بود یه ساک با قطب جنینی و کیسه زرده وجود دارد.(جمله انگلیسیش رو زدم و ترجمه فارسیش یه همچین چیزی شد).اولش خیلی ترسیدم.شروع کردم به سرچ در مورد ساک جنین و کیسه زرده و قطب جنین...بعد متوجه شدم انگار این ساک با قطب جنین و کیسه زرده باید تشکیل بشه .چیزی که ارومم کرد این بود که نوشته بود ضربان قلب جنین نرمال است..یعنی کوچولوی من قلبم داره؟؟؟ فکر میکردم تو هفته هشتم قلبش تشکیل میشه...احتمالا فردا برم دکتر جواب سونو رو نشونش بدم.


اتفاق خاصی نمیفته.از شرکت که میرم خونه کلا در حال استراحت هستم.همه کارها رو بقیه انجام میدند.خونه ی خودمون هم نمیمونم.احساس میکنم بو میده.در صورتی که هرچی بو میکشم اصلا بو نمیده اما نمیدونم چرا حس خوبی به خونمون ندارم.بعد میرم خونه مامانم.اونجا به وضوح بویی رو حس میکنم اما از خونشون بدم نمیاد اما توی خونه ی خودمون بوی پیاز داغ هم برام غیر قابل تحمل هست.اینه که بیشتر وقتها خونمون نیستم.دلم میخواد از سر تا پا لباس هام رو عوض کنم.اما حال بازار رفتن ندارم...عزیز شکر خدا چکش رو پاس کرد.البته ماشین رو زیر قیمت فروخت تا چکه پاس بشه.امیدوارم بتونیم بقیه قسط های خونه رو بدیم.رفته رفته حالم بهتر میشه شکر خدا.البته بستگی به خورد و خوراکم داره.اگه خوب بخورم کمتر معده درد و حالت تهوع دارم.اما چیزی که نمیذاره خوب بخورم همون حالت تهوع هست...

قرار بود تو این چند روزه بله برون خواهر کوچیکم باشه که عمه پسرخالم فوت شد و افتاد برای بعد از چهلمش.کل وسایلشون رو خریدند...


عزیز امروز تو شرکت بهم زنگ زد.بهم گفت دلم برات تنگ شده.خندیدم.خوشحال شدم.عزیز خیلی خیلی کم از سر کارش بهم زنگ میزنه.منم که میبینم هر وقت زنگ میزنم سرش شلوغه و وقت نداره، سعی میکنم زنگ نزنم...

امروز صبح رفتم ازمایش دادم.توی اتوبوس واحد دوستم رو دیدم.دوست چند ساله ام رو...

نظرات 5 + ارسال نظر
سوری چهارشنبه 26 شهریور 1393 ساعت 11:31

وای چه خس خوبیه که یه موجود کوچولوی دوست داشتنی داره تو دلت رشد میکنه و بزرگ میشه و قلبش میزنه.خدارو شکر

بعضی وقتا ادم یادش میره.اما وقتی یادت میاد که الان یه موجود زنده تو دلت هست که داره غذاشو از بدن تو میگیره یه حس عجیبی میاد سراغ ادم.نمیدونم این همون حس مادریه یا نه.اما انگار جنسش یکم متفاوت تر از دوست داشتن صرف هست

Arus Aban چهارشنبه 26 شهریور 1393 ساعت 10:50 http://man-va-eshgham.blogfa.com

مبارکه کوچولوتونانشالله که پاقدمش براتون مبارک باشه و برکت به زندگیتون جاری بشه

ممنون عروس جون.انشاله.انشاله یه کوچولوی قدم خیر هم هر وقت که خودتون خواستید نصیب شما بشه

رز سه‌شنبه 25 شهریور 1393 ساعت 19:52

سلام خوبید نی نی گلت خوبه ان شاالله ماههای باقیمانده بارداریت هم به سلامتی طی بشه التماس دعا

سلام.خوبم عزیزم.رفته رفته بهتر میشم.ممنون.محتاجیم به دعا

گلشن سه‌شنبه 25 شهریور 1393 ساعت 11:35

سلام خوبی آنه عزیزم؟
الهی خاله فدای اون قلب کوشولوش بشه

پسر خاله ات هم شیرین میزنه ها بگو بابا من داره بچه ام هم به دنیا میاد ول کن بابا
این جمله ات رو ده بار خوندم آنه
(نمیدونند این کارها به ضرر خودشون هست.تا عمر دارند باید توضیح بدند که چرا با ما خوب نیستند.به بچش باید توضیح بده چرا با این خانواده خوب نیستیم.مسخره هست.خیلی دلم میخواد بهش بگم این کار به ضرر خودت هست وگرنه به حال من فرق نداره تو باشی یا نه)
حرف دل منم هست در مورد بعضی ها

سلام عزیزم.چی بگم والا.مهم نیست.هر کار دوست دارن بکنند

خودم دوشنبه 24 شهریور 1393 ساعت 17:14

الهی قربون کوچولوی خوشگل با اون قلب مهربونش برم خدابرات حفظش کنه حس خوبیه داشتن یکی که مال خودته تبریک میگم مامان خانم خوش به حالت یه چیزی حیف نیس وقتی یکی تو وجودت هس بابقیه سر چیز بیخودلج کنی اعصابت خورد کنی چه بسارو بچه اثر بزاره بی خیال .........تو لحاظاتی که با خود خدا تنهایی برا منم دعا میکنی خانمی خیلی خیلی محتاج نگاه خدام .

ممنون بانو.انشاله که نصیب خودت بشه.اگر قابل باشم و خدا حرفم رو گوش کنه چرا که نه..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد