آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار

25-شرکت

محل کارم رو خیلی دوست دارم.همکارهام و روسای شرکت ادم های خیلی خوبی هستند.چیزی به اسم زیر اب زدن تو شرکت نداریم.شاید چون تعدادمون کمه.چون یه چند تاشون رو دیدم که استعداد این کار رو داشتند. 

اصلا به اینجا به عنوان محل کارم نگاه نمیکنم.احساس میکنم مال خودمه.نسبت به همه جاش تعلق خاطر دارم.وقتی چیزی حیف و میل میشه ناراحت میشم....چند روز پیش ها با یکی از مدیر های شرکت یه دعوای حسابی کردم.همه شرکت فهمیده بودند.به مدیر گفتم من با اقای مهندس (صاحب شرکت)تماس میگیرم و بهش میگم جریان رو...فرداش که اقای مهندس اومد یه دلم میگفت بگو یه دلم میگفت نگو...اگر نمیگفتم بی احترامیش رو دلم سنگینی میکرد.از طرفی چون همکار بودیم دلم نمیخواست چیزی ازش به مهندس بگم...ظاهرا خودش زودتر رفته بود و گفته بود.اونم از زبان خودش...بعد از جلسه همگانی، اقای مهندس گفت اقای ایکس و خانوم ایگرگ(من وهمکارم) بمونند کارشون دارم.اونجا بود که فهمیدم خیلی چیزها رو وارونه گفته...مهندس اختلاف بین ما رو حل کرد.اشتباه هر کدوممون رو بهمون گفت.اخر سر گفت شما هر دوتون جز نیروهای خوب ما هستید.اگر بحث بین یکی از شما با دیگری بود ما راحتتر میتونستیم قضاوت کنیم اما الان که بین شما دو نفره، قضاوت سخت شده.بهمون گفت نیروهایی مثل شما کم پیدا میشند.صادق و زحمت کش....  

اقای مدیر هم اخر جلسه ازم عذرخواهی کرد.خیلی مغروره.عذرخواهیش طوری بود که من اولش فکر نمی کردم با منه.بعد نگاه کردم گفتم خوب جز من و مهندس که کسی تو این اتاق نیست.مهندسم داره با گوشیش حرف میزنه حتما با من بوده.بعدا مهندس بهم گفت خودش خیلی ناراحته از کارش.میگه کنترلم رو از دست دادم.اما جلوی شما حرفی نمیزنه.فکر میکنم جلسه به نفع من تمام شد.

 

چیزی که ارومم کرد همین حرف های مهندس بود. 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
آفرین دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت 11:29

خیلی مهمه که محیط کار مطلوب و دوست داشتنی باشه.
هرکس چند ساعت از عمر روزانه شو تو محیط کار سپری می کنه

بله.همون خانه دومه

زهرا یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت 22:51 http://www.manamzahra.blogfa.com

چقدر خوبه که محل کارتو دوست داری و با مدیرات راحتی.

اصلا یکی از دلایل عقب انداختن قضیه مادر شدن همین کارم هم هست.انقد که دوسش دارم و دلم نمیاد از دستش بدم

دومانلی آدا یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت 20:54 http://dumanliada

داشتن یه محیط کار بدون زیر آب زدن واقعا نعمت بزرگیه خوشحالم برات
خدا رو شکر به خیر گذشته

شرکت قبلی که کار می کردم یه چیز از افتضاح هم اونورتر بود.هر روز ک میرفتم انگار که دارم میرم ملاقات مرگ...شکر خدا از اینجا از هر لحاظ راضیم

گلشن یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت 11:12

شاید چون اکثرا آقا هستن کمتر مشکل پیش میاد
خوبه که قضیه کش دار نشده
نوشتی بچه خواهرم برای دیگه بقیه شو ننوشتی

راست میگیا.یه مطلب از بچه خواهرم میخواستم بنویسم وقت نشد.یادم رفته اون چند کلمه رو پاک کنم

غزاله شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت 22:54 http://www.myahmad.blogfa.com

سلام.خوبین؟؟
من واسه تولد عشقم همسرم یه وب ساختم.میخوام تا تولدش 1369تا تبریک جمع کنم براش.میشه شما هم بیاین و چندتا تبریک برامون بذارین؟؟
ممنونم

گیل ناز شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت 12:12

خدارو شکر که مشکل حل شد...

ممنون بانوی من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد