آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار

24

دیروز یکی از دوست هام که خیلی با هم خوب بودیم و خیلی فکرهامون شبیه هم بود بعد از مدت ها بی خبری و دوری بالاخره اسم ام اس داد.نه اون شماره منو داشت و نه من شماره اون رو. 

با هم یه مقدار حرف زدیم اما اول واخر حرفش این بود که میگفت مامان نشدی؟ 

 

بهش گفتم نه.گفت چرا دختر

 

گفتم راستش زندگی دو نفره ام رو بیشتر دوست دارم. 

 

واقعیت اینه که من همیشه نسبت به تغییرات واکنش منفی داشتم.قبلا هم گفتم .اگر خیلی زودتر از این (از زمان ازدواجم) ازدواج نکردم بخاطر این بود که از زندگی مجردیم راضی بودم.از ازدواج خیلی میترسیدم.تقریبا میشه گفت با خیلی از عیب هایی که روی خواستگار ها میذاشتم میشد کنار بیای اما من میترسیدم.به جرات میگم اگر عاشق عزیز نشده بودم شاید تا الان هم ازدواج نمی کردم.عاشق شدن و عاشق بودن برات یه راه حل بیشتر نمیذاره.واون وصال و ازدواج هست.اونم یکدل و محکم. 

 

الانم از تغییر جدید میترسم.از مادر شدن.از وارد شدن نفر بعدی به زندگیم.از جیغ جیغ هاش.از شب نخوابی ها و عصبی شدن ها .از شکسته شدن و پیر شدن بخاطر یه بچه.از نفهمیدن زندگی .همه اینها باعث میشه من به راحتی نتونم با این مساله کنار بیام. 

 

اما خوب بعضی وقت ها هم واقعا از ته دلم دوست دارم.وقتی بچه خواهرم رو بغل میکنم با خودم میگم داشتن یه شیرین عسل تپل خوشگل مثل این بچه یه نعمته..وقتی میبینم عزیز چقدر ذوقشو میکنه چقدر دوسش داره.چقدر مادرشوهرم عاشق دیدن نوه اش هست باز دلم میخواد. 

 

دارم با خودم فکر میکنم شاید من فقط جنبه منفی قضیه رو نگاه میکنم.شاید همون جیغ جیغ ها و عصبی شدن رو میبینم.بقیش حسه که من چون در شرایط قرار نگرفتم نمیتونم بفهمم چیه.وقتی بچه خواهرم گریه میکنه و یه ذره اروم نمیگیره اعصابم خورد میشه از صداش.اما خواهرم میگه برای من اصلا اعصاب خوردی نداره.انقدر که صداش شمارو اذیت میکنه منو اذیت نمیکنه...بچه خواهرم بیشتر منو ترسونده.انقدر که وقت و بی وقت جیغ جیغ میکنه.انقدر که هر کی خواهرم رو میبینه بهش میگه چرا انقدر شکسته شدی... 

امید به خدا.مطمینم بهترین ها رو در مسیر زندگیم قرار داده. 

 

کلا من همیشه فکر میکنم خداوند برای هرکسی بهترین چیزها رو تو مسیرش گذاشته.فقط باید عاقل بود تا بهش رسید.خدا یه چیزخوب رو تویه مسیر قرار میده ما راه درست رو نمیریم .راه رو غلط میریم.اشتباه میکنیم وبه اون چیز خوبه نمیرسیم.خوب یعنی گند زدیم حالا خدا به نسبت اون گندی که زدیم باز هم مسیرهای خوبی برامون میذاره.شاید به خوبی اولش باشه یا نباشه اصلا شاید افتضاح باشه اما گندیه که بالا اوردیم . اما از چیزی که مطمینم اینه که خدا دلش میخواد ما از اون گند بیایم بیرون .راه حل میذاره مسیر میذاره تا یه چیز خوب دیگه که جای دیگه گذاشته رو بریم پیدا کنیم. 

 

الهی به امید تو

نظرات 6 + ارسال نظر
دومانلی آدا یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 ساعت 20:59 http://dumanliada

طبیعیه که نسبت به همچین تغییر بزرگی ترس داشته باشی ولی تجربه ای که از بودن با جوجه هام داشتم اگه روزی ازدواج کنم بی برو برگرد سالِ بعدش بچه به بغلم

جدااا.امیدوارم کردی

سوری شنبه 27 اردیبهشت 1393 ساعت 10:22 http://www.jidman8989.blogsky.com

آنه جان، همه بچه ها که عین هم نمیشن.درسته بچه خواهرت این مدلیه ولی امکان داره بچه شما اینجوری نباشه و از طرفی باید این احتمال رو هم بدی که بدتر از اون باشه.نمیشه آدم بچه دار بشه و هیچ تغییری تو زندگیش ایجاد نشه.همونطور که دوران بعد از هزدواج با مجردی خیلی فرق داره.ولی میدونی چیه?پشیمون نمیشی ازین تغییر.مطمآن باش.اگه دلت نی نی میخواد و واقعا شرایطشو دارین، توکل کن به خدا و هر چه زودتر این کارو بکن،از چیزی هم نترس.مطمآن باش این شیرین ترین تغییر زندگیت میشه.

بنظرت حسرت دونفره بودن رو نمیخورم؟؟حسرت این ازادی و راحتی و بی دغدغه بودن..فعلا دارم اروم اروم میرم جلو تا امادگی جسمیش رو به دست بیارم امیدوارم از لحاظ روحی هم 100 درصد اماده باشم

گیل ناز پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1393 ساعت 18:28

گلم دوران دو نفری بودنم حال و هوای خودش رو داره سعی کن نهایت لذت رو ازش ببری و هر وقت از ته قلبت نیاز به بچه دیدی اقدام به خاطر دیگران این کارو نکن نگران ترسات هم نباش وقتی مادر شدی همه اینا فراموش میشه

شاید.مشکل من اینه که نسبت به یه تغییر دیر واکنش نشون میدم و وقتی وارد تغییر میشم میبینم باید زودتر میومدم

بولوت پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1393 ساعت 17:17 http://maryamak.blogfa.com/

چرا بچه نداری! هیچ وقت حس خوبی نسبت به آدمایی که سوالای انقدر خصوصی میپرسن ندارم. حتی اگه جز اوقام درجه یک باشن.
بچه داشتن اگه خود یه زوج دوست داشته باشن خوبه.
به نظرم بهتره واقعن آدم بخواد و بعد بچه دار بشه. وقتی حس منفی داشته باشه با توجه به این که افسردگی بعد از زایمان و تغییر هورمونا و کلی اتفاق ریز و درشت دیگه تو زندگی آدم مشکل ایجاد میکنه احتمالن لذتی که باید از بچه داری نمیبره.

احتمالا.بولوت مشکلم رو به گیل ناز هم گفتم.من دیر واکنش میدم نسبت به تغییر.نمیدونم الان واقعا از بچه خوشم نمیاد یا بخاطر ترس کاذب از تغییر شرایط زندگیم هست

گلشن پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1393 ساعت 13:07

ببین آنه جون درکت میکنم که از تغییر بترسی
ولی از طرفی هم باید از هر چی که میترسی خودت رو تو دلش بندازی مگه غیر از اینه؟
نگاه به بچه خواهرت ننداز که جیغ جیغ میکنه باورت نمیشه دوتا از برادر زاده هام و همچنین چندتا از بچه هایی که اطرافمون هستن و فامیلن بخدا آنه صدایی ازشون در نمیاد بوده بچه تازه متولد شده و هنوز 3 ماهش هم نشده یه جا با هم خوابیدیم این بچه از بس آروم بوده و جیکش در نیومده دوست داشتی درسته قورتش بدی همین الان هم 1 سال و نیمش شده چند روز پیشا 3 روز با هم بودیم مگه من صدای گریه از این میشنیدم همش در حال خنده و ذوق بوده
به مامانش گفتم خوش به سعادتت اگه من بچه ام مث این آروم باشه 4 تا دیگه هم رو شاخششه
باید در اینجور موردا شانس داشته باشی و بچه ات آروم باشه
من خودم مامانم میگه یک لحظه زبونت به دهنت نمیرفت از بس جیغ و جاغ میکردی

فعلا دارم همین کار رو میکنم.دارم یه ذره یه ذره میرم جلو تا شاید تو چند ماه اینده کنار اومدم با این مساله...من بچه خیلی ارومی بودم.از اونا که اصلا نمیفهمیدی وجود داره یا نه.خیلی خنده رو بودم اینطور که میگن.تپل و لپ قرمز خنده رو

تراویس پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1393 ساعت 10:00 http://travisbickle.blogsky.com/

به نظر من اگه کسی بچه نخواد یا فکر میکنه که زوده واسه بچه دار شدن،اصلا نباید ازدواج بکنه

من اصلا ربطش به ازدواج رو نفهمیدم.یعنی اگر کسی نخواد بچه دار بشه اصلا نباید ازدواج بکنه؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد