آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار

بوسیدن

عزیز دیشب رسید.اول خودش اومد تو.برعکس همیشه که معمولا نفر اول نمیاد داخل.اینسری اول اون رسید خونه و بعد خواهرش که پشت سرش بود.با هم روبوسی کردیم.این اولین بار بود که جلوی شخص سومی همو میبوسیدیم. 

غذامم خداروشکر خیلی خوب شده بود.به همه کارامم رسیدم تا قبل اومدنشون.خرید و حموم و شستن سرویس هاو مرتب کردن خونه.چون میدونستم خواهر شوهر تو خونه تنهاست یعنی اینکه تو خونه همه جا میتونه بره.کابینت ها و داخل گاز و یخچال و همه رو تمیز کردم.عزیز نشست.نشستم کنارش.دستشو گرفت دور کمرم .بهم گفت دلم خیلی برات تنگ شده.صبح که بیدار شدیم هزاران هزار بار بوسید.عکس العمل من یه لبخند بود. وبعدش بوسیدن من.خدارو شکر روزم رو خیلی خوب شروع کردم. 

به عزیز میگم چه خبر از اونجا.میگه هر جا نشستم بهم گفتند بچه دار بشید.گفتم کیا.گفت مامانم و مامان بزرگام و خاله ام  و.....میگم  یکبار بدون من رفتی پیش فامیل هات.ببین چقدر پرت کردند.با خنده میگه آره. 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
سایدا چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 10:37

چشمت روشن خانمی ایشالا همیشه خوش باشین

ممنون عزیزم.خیلی ممنون

گلشن سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 11:18

چشمت روشن آنه جون همسرت اومده
دو سه سال که از زندگی بگذره بچه خوبه ولی خیلی زود نه تنها دست و پا گیره بلکه لذت زندگی رو در کنار همسر هم از آدم میگیره

به نظرت 1سال و چند ماه زوده؟؟؟میترسم پشیمون بشم

عاطفه دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 16:33 http://ruzneveshteatti.blogfa.com/

آنه درکت میکنم. شوهر منم میره هر هفته سفر . حساب کردم در طول هفته ما همو 15 ساعت میبینیم.
راستی میبینی چه لذتی داره بعد دوری از هم آدم شوشو رو ببینه. خیلی خوبه

عاطفه از 4 که میرسم خونه تا بشه 9 شب چشمم به این در خشک میشه.اصلا نمیدونم چرا 4 تا 9 انقدر کش میاد.

عروس آبان دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 15:55 http://man-va-eshgham.blogfa.com

خدار و شکر که به سلامتی رسید آقاتون
چه بد که خاهر شوهر تنها می مونه و میتونه همه جا سرک بکشه!!
بزرگترا به ویژه پیرا همیشه از این حرفا به جوونا میزنن....من که خیلی بدم میاد به من هم میگن نمی فهمن که من 3-4 ماهه عروسم بزارین برسم بعد شرو کنین!!
اما حرص نخور...باید عادت کنی

مهم نیست.خیالم از همه جا راحت بود.فقط تنها عیبش که اونم زیاد مهم نبود این بود که اجیلی که برای شب عید گذاشته بودم رو مجبور میشم هر شب بیارم بخوریم.چون حتما تو کابینت ها دیده و اگه نمیاوردم زشت میشد

ندا دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 15:53 http://www.fery73.blogfa.com

من واسه همین موضوع دخالت دیگرانه ک میترسم برم خونه خودم و عروسی کنم!!تو خصوصی ترین مسئلت دخالت میکنن!!
نظر منم عین توئه!!دست و پای ادم رو میبنده و .... البته ب وقتش بچه خوبه!!باید ادم امادگیشو داشته باشه!!

اره عزیزم.البته تو خیلی کم سنی .حداقلش 5 سال خیلی راحت میتونی جلوگیری کنی

یک ذهن پریشان دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 14:55

چشمت روشن آنه جان . امیدوارم همیشه کنار هم شاد و خوشبخت باشید .

ممنون عزیزم.و همینطور شما

خانوم گل دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 14:07 http://rozhayezendegiman.blogsky.com

خب راست میگن آنه جون.واسه چی یه فرشته کوچولو نمیاری؟باورکن باهمه سختی هاش خیلی شیرینه و خوشبختیتو دوبرابر میکنه...

فرشته کوچولو!!! هنوز اون موجود بی گناه در نظرم تبدیل نشده به فرشته.فکر میکنم مایه سلب ارامشمه و دست و پام رو میبنده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد