از اول سال هیچ بارندگی نداشتیم.شاید فقط یکبار.نگران تابستون بودم.روزهای گرمش.نگران خشکسالی .نگران اینکه بازهم امسال سال فراوانی نیست.سال نعمت نیست .برای همه، برای من.همه ی پاییز از صمیم قلب دلم میخواست برف بباره بارون بیاد.واین برفها بی سابقه بودند حداقل توی 15 سال اخیر.ومن خیلی خوشحالم.میرم توخیابون.برف بشدت میباره.سینوزیت دارم اما بازم دلم میخواد برم توی برف خیابون گردی.حتی تنهایی به بهانه کادو خریدن برای دختر یه اشنا.برای تولدش.انگار این شهر رو من اولین باره میبینم.ذوق میکنم از دیدن شهر.لذت میبرم از این هوا واز این برف واز این پیاده روی واز این حس سبکی.خدارو شکر میکنم که به من زندگی داده.به من نعمت زندگی کردن داده که بتونم این لحظه ها رو هم درک کنم.
خدایا ازت خیلی ممنونم.خیلی
صبح پامیشم همه جا سفیدپوش شده.جای خوب قضیه اینه که جاده ها بسته هست ونه من میتونم برم سرکار ونه عزیز.موهامو با حوصله برس میزنم.ارایش میکنم.ظرفای دیشبو میشورم .یه صبحانه مفصل اماده میکنم ومیام تو اتاق خواب.عزیز بیدار نشد.دوست داشت بخوابه.تنهایی صبحانمو میخورم .بعدش عزیز بیدار میشه وصبحانه میخوره ولباس میپوشیم بریم بیرون.دلم میخواد تو این برفها راه برم.دست عزیزو بگیرم وپرواز کنم .به عزیز میگم تا سرویس شرکت بیاد بیا تا اخر این خیابون رو بریم.تا عزیز میخواد تصمیم بگیره سرویس شرکت جلوی پام ترمز میکنه ومن باید برم.به عزیز میگم حیف شد باید زودتر از خونه میومدیم بیرون .بهش نگاه میکنم وبه این فکر میکنم الان دیگه تو خیابون نمیتونم ببوسمش .ازش خداحافظی میکنم ومیام شرکت.پنجره اتاقمو باز میکنم.افتاب پرنور اومده بالا و برفها داره اب میشه.هوا عالیه عالیه.اب از خیابون راه افتاده.به خدا میگم ممنون که منو زنده نگه داشتی تا به اینجا برسم .ممنون که این زندگی وعزیز رو به من دادی.من خوشبختم وخوشبختیم کامله .من دیگه چیزی نمیخوام وکمبود هیچ چیزی روحمو خراب نمیکنه چون مهم نیست.مهم اینه که زنده ام وعزیزم رو دارم.خدایا شکرت.
خدایا به همه بنده هات کمک کن .به همه وبه خانواده من ومن وعزیز.الهی به امید تو
کدوم شهری؟
کلی برف بازی می کردین سر کار نمی رفتین
اصفهانیم...هیچ کدوم مرخصی نگرفته بودیم
خوشی هات همیشه پایدار بانو
ممنونم عزیزم.وهمینطور شما.خصوصا با وجود این تاج سر جناب پسردایی خان
واااااااااای چه قالبِ خوش آب و رنگی... حس خیلی خوبی به آدم میده...
رو قالب قبلیت اصلا اجازه ثبت نظر نمیداد!
چه خوب که این حس و حال خوب داری... انرژی مثبتت به منم سرایت کرد
خیلی ممنون عزیزم.دومانلی ادا حس خیلی خوبی بهم میدی
اون تیک حفظ مشخصات رو بزن تا همیشه ادرستم بمونه
21 سالمه
چشم بانو.یادم میره.اما چه کم سنی.فکر میکردم بالای 25باشی.یهنی از 15سالگی عاشق همسرت شدی؟
عزیزم خودم میام جواب مینویسم
اخه نیست دقیقا عین همند.بی کم وکاست.فکر کردم کپی میشه
پاهام مدلش اینجوریه
کمرم نخ هم بشه باز پاهام تپل ترن
چه جالب
.چه وخوب. من پاهام لاغرن به نسبت بقیه اندامم.البته فقط رون پام وگرنه ساق پام خوب هست.جی جه جالب خانومچه؟کشک بادمجانه یا نظرم برای عکسات یا سوتفاهم عزیز کی هست
میگیری نظرهامو ؟؟؟
اری عزیزم
هر کاری میکنم نظر نمیتونم بذارم میگه کد امنیتی نادرسته
الان اومد عزیزم.ما یه غلطی کردیم گفتم قالبو عوض کنم تنوع بشه اقا یه سری نظرها نمیاد یه سری قایم موشک بازی میکنه اصلا معلوم نیست اقای بلاگ اسکای ما رسما اعلام ندامت میکنیم
نوشتنم بهانه است
پیامم بهانه است
برای
یافتن حوایکه در پی آدم است
خیلی قشنگ بود.ممنون