امروز زودتر از بقیه اومدم شرکت .تصمیم گرفتیم امروز کار نکنیم وکل شرکت رو یه خونه تکونی بدیم.چند روز پیش که با اقای مهندس ومدیر یکی از خطهای تولید جلسه داشتیم گفت: من خودم کم میام اینجا قسمت اداری رو میسپرم به تو وبقیه قسمتهای شرکت با اقای حامدی.
حالا دلم میخواد سنگ تموم بذارم.میخوام یکی دوتا از کارگرا رو بیارم وکل اداری رو امروز تمیزش کنیم.احتمالا باید تا ظهر بالا سرشون باشم وتا اونا بیاند وقت داارم چند خطی بنویسم.
پریروز رفتم شیرینی فروشی ویه کیک تولد سفارش دادم به مناسبت بی مناسبتی!!!
من وعزیز هرزگاهی برای خودمون کیک تولد میخریم .چون هردومون خیلی دوس داریم.
اوردم گذاشتم تو یخچال.یه یادداشتم نوشتم وچسبوندم به جعبه کیک.رو یادداشته نوشتم"همسر عزیزم بخاطر همه خوبیهایی که در حق من میکنی،بخاطر همه زحمتها وشبکاری هایی که بخاطر من متحمل میشی،بخاطر بودنت ممنونم. عزیز که رسید ازش خواهش کردم دلستری که خریده بود رو ببره بذاره تو یخچال.وقتی دید کیک رو چشماش گرد شد از خوشحالی .
خدایا همه مردم رو در پناه لطف محبت خودت حفظ کن.عزیز من را نیز
چقدر این کارهای قشنگ می تونه روح توی زندگی بدمه
عاشقانه هاتون مستدام
ممنون عزیزم.همین که بری بخری بیاری فکرهایی که میکنی برای سورپرایز کردنش همین ها انرژی رو همینجوری قلنبه میذاره تو روح ادم ویه روز خوب میسازه
خوش به حالت که عشقو تجربه کردی و با مردی که دوست داری ازدواج کردی.
من خوشبختانه عشقو خیلی خوب درک کردم اما با کسی نیستم که دوستش دارم. خدا نصیب ما هم کنه.
ایشاله که عشق تو زندگیت ریشه بزنه وبازهم بتونی عشق رو تجربه کنی.اما مریم عزیز تنها وقتی میتونی تو زندگی فعلیت عشق رو تجربه کنی که قبلی رو فراموش کنی .
چه کار جالبیه این مدلی کیک خریدن!
خواهرم هم خیلی از این کار خوشش اومده بود میگفت منم از این به بعد میخرم
منم دلم کیک میخواد...آخر همین ماه تولد همسره دندون سر جیگر میذارم تا اون روز
اتفاقا اول ماه بعدی هم تولد منه