آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار

دوری

عزیز دیشب نیومد خونه.موند شرکت کارهای عقب افتادشو انجام بده.دلم براش خیلی تنگ شده.امروز صبح که بهش زنگ زدم گفت تا 4 5 صبح بیدار بوده. 

باران از جنس من ومن از جنس باران 

هر دو بی هدف می باریم به امید رویش یک امید از عطر تنت 

زود برگرد 

باران نزدیک است. 

(اس ام اسی که دیشب وقت خواب به عزیز دادم) 

 

به وسعت ندیدن نگاهت خسته ام 

چگونه بشکنم ثانیه های سنگین دوریت را؟؟؟ 

(اس ام اسی که امروز صبح به عزیز دادم) 

 

پنج شنبه بعد از ظهر بادوستم رفتیم بیرون.خیلی خوش گذشت.از بعد از ازدواجم دیگه نشده بود با این دوستم برم.همیشه دلچسب ترین پیاده روی های من با این دوستم بوده.دو سه ساعت بدون اینکه متوجه گذر زمان بشیم راه میریم وحرف میزنیم.  

 

خیلی دلم میخواست که با عزیزم اینجور پیاده روی ها رو تجربه کنم اما عزیز در این مورد با من فرق داره.تفریح مورد علاقه عزیز تلویزیون هست.اگر وقتش ازاد باشه دوست داره بخوابه یا فیلم ببینه.اما من اصلا از تلویزیون دیدن خوشم نمیاد.از خوابیدنم خوشم نمیاد.مخصوصا خواب صبح.از ساعت ۶ ۷ به بعد بیدارم.خودمو بکشم تا ۸ تو رختخوابم.من دوست دارم برم بیرون راه برم.مخصوصا تو هوای پاییزی یا تابستونی.هر دو شون عالیند برای پیاده روی. 

کلا بعد از ازدواجم نشده که با خیال راحت بریم پیاده روی.هرزگاهی هم که رفتیم عزیز انقدر لفت داده سر بیرون اومدن که یا دیر شده وباید زود برگردیم.یا اینکه با استرس رفتیم وعزیز دیرش شده وکار داره باید برگرده. 

بهم قول داده که بعد از اینکه کارشناس اومد واز شرکت بازدید کرد ورفت منو هر جا که دلم میخواد ببره.من فعلا حرفی نمیزنم تا ببینم چی میشه. 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
همسرت چهارشنبه 23 بهمن 1392 ساعت 13:59

دور بودن از تو از زندگیمون از بی توجه ام نسبت به این همه احساست

ممنون که انقدر خوب حرفهای منو میفهمی

همسرت چهارشنبه 23 بهمن 1392 ساعت 13:33

مایه اصل و نصب در گردش دوران زر است : دائما" خون میخورد تیغی که صاحب جوهر است : دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست .جای چشم ، ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است . شصت و شاهد هر دو دعوای بزرگی می کنند : پس چرا انگشت کوچک، لایق انگشتر است . آهن و فولاد از یک کوره آیند برون :آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است . گر ببینی ناکسان بالا نشینند ، صبرکن : روی دریا کف نشیند ، قعر دریا گوهر است .
همسر عزیزم سلام از این همه احساس
یک عالمه حسرت به من دادی
و خود
در بی نگاهی یک آینه
پنهان شدی
می دانی چرا
قاصدک را دوست دارم؟
چون نه از تو
بلکه از امید آمدنت
خبر می آورد .

حسرت چی عزیز؟؟؟

نازی یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 12:03

سلام خانومی خوبی؟ چه خبرا؟گلابتون راست میگه اصلا رو آقایون تو مسائل تفریحی خیلی نباید حساب باز کرد مگه اینکه خودشون هوس کنن و بخوان

ممنون نازی جون.من خوبم.تو خوبی عزیزم...نازی همسرم بشدت مسافرت دوسته.از پیاده روی خوشش نمیاد اما از جاهای تفریحی خیلی خوشش میاد.ما تو این 8ماه با وجودیکه تعطیلاتمون همون تعطیلات رسمی بودند دوبار شیراز زفتیم دوبار گناوه رفتیم تقریبا همه جاهای دیدنی استانشونم رفتیم دیدیم عیدم گفته بریم قشم یا شمال اما من دلم پیاده روی های 2 3 ساعته میخواد بدون اینکه نگران دیرشدن باشی بدون دغدغه هایی که مسافرت داره.من زیاد طالب مسافرت نیستم اما پیاده روی دوست دارم

گلشن یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 11:20

چه پیام های زیبا و شور انگیزی خوشمان آمد...همسر من عشقش پیاده روی ولی نه توی بازار جایی که مغازه باشه کله اش سوت میکشه متنفره از شلوغی میگه شما زنا چرا چشمتون به ویترین مغازه میفته راه رفتن یادتون میره وتو سر کول بقیه اید..
به دلیل بالا رفتن وزنمان اکثر شبا دو سه ساعت پیاده روی میکنیم

چقدر خوب.واقعا این پیاده روی با عزیز برای من تبدیل شده به یک ارزو.بهش چیزی نمیگم .دلم میخواد خودش هم راغب باشه نه با زور واجبار من.وزنم هم کمه .
واقعا همسرت حقیقت بامزه ای رو گفته.مابازار که میگیریم دائم عزیز منو اینور اونور میکشه بهش میگم چرا انقد دست منو میکشی میگه درست راه نمیری میری تو دل مردم.منم که خودم میدونم چه اعجوبه ایم موقع بازار رفتن حق رو بهش میدم وحرفی نمیزنم

چه اس ام اس های قشنگی!

کلا برای پیاده روی نمیشه روی آقایون حساب کرد. یا سر کارن یا خسته!!!

ای گل گفتی بانو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد