آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار

بازار

دیروز قصد داشتم برم بازار لباس گرم بخرم.شرکت ی چند تا مرغ داده بود سنگینم بودند.بیخیال بازار شدم ورفتم خونه.سر کوچمون که رسیدم ماشین عزیز رو دیدم که داشته میرفته بازار دنبال من. 

عزیز  گفت شارز نداشتم میخواستم تو راه شارژ بگیرم بهت زنگ بزنم که بریم بازار لباس بخری. 

با هم رفتیم مرغها رو گذاشتیم خونه مادرم بعدشم رفتیم بازار.اولش معذب بودم به عزیز گفتم حس میکنم خیلی اذیتت میکنم انقد این مغازه اون مغازه میای بامن.حوصلت سر میره وداری تحمل میکنی.بعد که بهم گفت نه من راحتم وحوصلم هم سر نمیره یکم خیالم راحت شد. 

کلی با هم گشتیم.یه پالتوی چهارخونه صورتی پوشیدم خیلی دوسش داشتم اما اندازه من نبود.گفت اخر هفته شاید بیاره والبته رنگهای دیگشو. 

 دلم میخواست قبل از اینکه بریم خونه مادرشوهرم پالتو رو خریده باشم. 

ساعت ۸شب رسیدیم خونه .من با خواهرهام رفتم خونه دختر داییم وعزیزم رفت پیش شوهرخواهرم. 

شوهر دختر داییم بعضی وقت ها میره شکار.با پرنده ها وحیواناتی که شکار کرده بود عکس انداخته بود. 

یه جا یه قرقی شکار کرده بود انقد بزرگ بود.بالهاشو که باز کرده بود از قد خودش بلند تر شده بود وباهاش عکس انداخته بود.تو یه عکس  روباه بود ویه عکس دیگه خرگوش . 

ادم فوق العاده شوخ طبع وطنز پردازی هست.من میخواستم نماز بخونم.میگفت ما قبله نداریم.گمش کردیم.کلا ادمیه که حرف رو میقاپه. 

موقع رفتن سوار ماشین که شدیم  دیدم کفش بچه های خواهرم که خواب بودن جاموند.دختر داییم رفت تو خونه کفش ها رو آورد.خداحافظی کردیم رفتیم تا سرکوچه دیدم کیفم جا مونده!!! 

داشتیم برمیگشتیم که شوهر دختر داییم رو لای در رویت کردیم با یه کیف تو دستش.داد بهمون .بی شرف بهم گفت ما تا ۱ بیداریم. 

اومدم خونه تا عزیز خوابیده.منم کنارش خوابیدم وصبحم زودتر از من رفته بود.بعدش که رسیدم سر کار اس داده بود که رسیدی ؟ 

امشب اول محرم هست.اولین شب شروع خوندن زیارت عاشورا.دیشب که بازار بودیم قصد داشتم که زیارت عاشورای تو جیبی بخرم امافراموش کردم.با مفاتیح خوندن سخته .سنگینه مفاتیح. 

نظرات 4 + ارسال نظر
گلابتون بانو یکشنبه 19 آبان 1392 ساعت 10:46 http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

شازده که چند ساله حوصله نداره با من بیاد خرید! خودم تنها میرم. البته الان که تنها رفتن سختم و شده و شدید هم نیازمند لباس گرم گشادم همین طوری معطل موندم!

الان نخری شاید بهتر هم باشه.بعد از زایمانت دیگه استفاده برات نداره.بذار بعد از دنیا اومدن دختر گلت وروفرم اومدن اندامت بخری...میشه سال بعد فکر کنم

نازی شنبه 18 آبان 1392 ساعت 09:15 http://www.myfavorites2.blogfa.com

سلام عزیزم.چرا دیگه نمیای و نمینویسی.ممنون که بهم سر زدی و تشکر که باهام همدردی میکنی و اطمینان خاطر میدی.

میام مینویسم عزیزم

گلشن سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 13:11

همیشه به خرید گلم همسر من که از خرید رفتن متنفره حاضره من برم هر چی میخواد رو براش بخرم فقط بازار نیاد ولی تا بخوای برای پارک و پیاده روی پایه اس

همسر منم زیاد از بازار رفتن خوشش نمیاد منتها چون میدونه دوست دارم با اون برم خرید میاد.
برای پارکم والا تا الان میشه 5/1 ماه که قول داده هر هفته منو ببره پارک یا پیاده روی دو نفره اما یا وقت نشده وکاری پیش اومده یا دسته جمعی رفتیم اما من دو نفره رو دوست دارم

نازی سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 07:45 http://www.myfavorites2.blogfa.com

سلام خانومی.میبینم که خوبی.مارو تو این ایام از دعای خیر بی بهره نزاریاااااااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد