آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
آن شرلی با موهای زیتونی

آن شرلی با موهای زیتونی

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار

عروسی

یه عروسی تو فامیلمون داشتیم که به ما دیر کارت دعوت دادند.تازه اونم برده بودند خونه مادرم گفته بودند چندین بار رفتیم پیداشون نکردیم.مادرم اینا هم بهمون نگفتن دعوتید.منم فکر میکردم دعوت نیستیم زیاد براش برنامه ریزی نکردم. 

دیروز که از شرکت رفتم که قسط ها رو بریزم خواهرم گفت بیا هم بریم مانتو بخرم امشب عروسی دعوتیم.گفتم مگه دعوت کردند گفت اره.کارت شمارو هم  اوردند خونه مامان اینا. 

من دیگه شدم اسفند رو اتیش.به همسرم اس دادم زود بیا عروسی دعوتیم.تا غروب تو خیابون مشغول مانتو خریدن بودیم.فکر کن حدود 6:15رسیدیم خونه در صورتی که عروسی از 6شروع میشد.یه جت وصل کردم به خودم وتند تند وسایلمو جمع کردم بردم خونه مامانم که اونجا حاضر بشم بریم.اول موهام رو رنگ زدم بعد که شستم احساس کردم یه چیزی تو چشممه.نگو یکی از مژه هام شکسته تو چشمم به زحمت درش اوردم ولی چشمام حسابی قرمز شده بود.حالا فکر کن میخوام لنزم بذارم.لنز همینجوری خودش باعث قرمز شدن چشم هام میشه .باید خیلی با متانت با قوربون صدقه بذارم تو چشمم که قرمز نشه. 

مدتی وایسادم خارش چشمم که کم شد لنز رو انداختم اما همچنان قرمز بود .چشم های سبز که دورش قرمز یاشن.با موهای بلوند.افتضاح بود.هزار رنگ شده بودم .رنگین کمونه   تو اسمونه!!! 

ارایش چشممو کردم تا کم کم چشمم به لنز  وارایش عادت کنه تا لباسمو پوشیدم تقریبا قرمزیش رفته بود.رنگ لباسمو خیلی دوست دارم به سلیقه همسرم خریدم. 

شده بود ساعت 8تازه همسرم رسید خونه مامانم.بعدشم گفت من نمیام بیا تو رو برسونم .دیر به من گفتی .بهش گفتم بهت 4اس دادم گفت حافظه گوشیم پر بوده اس ام است نرسیده.این بنده خداهم تقصیری نداشت اما نمیدونم چرا اعصابم خورد شد. 

بهش گفتم پس منم بدون تو عروسی نمیرم.لباسام رو با عصبانیت دراوردم.اونم میگفت این چه وضع دعوت کردنه از چند روز قبل باید بگن که ادم برنامه ریزی کنه. 

دوساعت طول کشید تا لباسام رو دراوردم.ورفتیم خونه خواهرم.بچه خواهرم 32روزه به دنیا اومده و شوهرش خودش که دلش نمیخواست بره عروسی به خواهرم هم میگفت این بچه چهلمش درنیومده نبرش عروسی. 

شوهر خواهر من زیاد از آرایش خوشش نمیاد.  خواهرم که داشت آرایش میکرد بهش گفت اونا که ارایش میکنند هنوز شوهر نکردند تو که دیگه شوهر کردی برای چی ارایش میکنی خواهرمم در جوابش گفت آخه من خوب شوهر نکردم میخوام ببینم میتونم یه شوهر بهتر گیر بیارم.مرده بودم از خنده .انقد از این حاضرجوابی خواهرم خوشم اومد.خوب گذاشت تو کاسش. 

خلاصه اون خواهرم هم منصرف شد از رفتن.یکمم دیر شده بود دیگه. 

به همسرم گفتم من گشنمه حالا که نرفتیم عروسی باید بری از بیرون غذا بگیری.در یک عملیات انتحاری تصمیم گرفتیم خودمون بریم بیرون شام بخوریم. 

جاتون خالی شامم خوردیم برگشتیم خونه. 

یه اهنگی بود من خیلی دوسش داشتم رو فلش همسرم بود انگار حذف شده بهش گفتم الان یکم از دلم دراومده کار امشبت حالا اگه این اهنگه رو هم پیدا کنی بریزی رو فلش دیگه سعی میکنم کلا از دلم در بیارم. 

گفته برام پیداش میکنه. 

ولی خیلی دلم سوخت دوساعت پای اینه ارایش کردم ولباس پوشیدم اخرش نرفتم

نظرات 6 + ارسال نظر
ح جیمی شنبه 3 خرداد 1393 ساعت 13:31

من از این خواننده خاموشام خخخ

غالب مطالب رو خوندم و انصفا هم طرز نگاه تون رو تحسین میکنم

منتها به نظرم این پست با بقیه فرق داشت

نمیدونم چرا نمیخوره مدلش به بقیه !!!

بعدم مگه ملت آرایش میکنن که برن خودشون رو بیرون نمایش بدن !!

هر کسی یه نظری داره.لابد از نظر داماد ما که به شدت از ارایش متنفره اینطور میاد.خواهرهاش هم از ارایش نمیکنند.به اختیار خودشون.البته اونها بور هستند و به نظرم به ادم های بور ارایش چشم زیاد نمیاد.مگر در حد یه سایه رنگی و اینا

raha دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 ساعت 20:33

وای انقد بدم میاد دقیقه 90 دعوت میکنم. مامان منم گاهی اوقات یه همچین دسته گلهایی به اب میده دقیقه اخر یادش میفته منم دعوتم. کاملا درکت میکنم.همسر منم از حرص خوردن من حرص میخوره.

من به هر حال خودمو وفق میدم.همسرم که این مدلی دعوت ها رو ندیده خیلی بدش میاد

هلن چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 19:51 http://helenkuchulu.blogfa.com

من بودم خودمو میکشتم!
تاحالا 2بار واسه م اینطوری پیش اومده! فک کن چقد شدید عصبی شدم که دقیق یادمه!
دفه اولی شام نخوردم خوابیدم
فرداش مریض شدم درحد مرگ!!


وااای آنت! چرا وبت اینطوریه؟ نظر بالای پستته؟
من کلا کامنتا رو اشتباهی گذاشتم پس؟؟
متوجه شدی حتما خودتم

حالا جواب پست بعدی رم اینجا بدم پس چون جا کم آوردم دیگه!
که آخرش شماره تو از کجا گیر آورده بوده؟؟ چطوری ندیده اینقد مصر بوده که جوابشو بدی؟ از طریق همون فامیلتون؟ یا نه

میگه از طریق یکی از دوستام .شماره من رو درودیوار بود.گرچه مزاحمی نداشتم اما بودنش دست این واون زیاد غیرعادی نبود.

گلشن پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 10:35

مردم همه جا میرن چه میدونم

میام تو وبت خصوصی میگم

گلابتون بانو چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 20:16 http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

چه قدر حالگیری! این همه بدو بدو کردی آخرشم هیچی!
ولی عوضش خوشگل شدی!!!

خوشگل کدوم بود گلابتون بانو.شده بودم سگ.یه سگ با ارایش انقد که اعصابم خورد شد.
اولش فکر نمیکردم همسر هم ناراحته.گفتم بذار یکم ناز بیام.فکر میکردم وقتی ببینه دارم لباس درمیارم بیاد بگه نه اینکارو نکن.اما هیچی نگفت.ضایع شدم اساسی.اخراش خودمم خندم میگرفت از کارام

گلشن چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 15:54

آنه جون تهرانی؟

نه عزیزم.شهرستانم اومدی اینجا درخدمتیم.معمولا مردم زیاد میان اینجا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد